جدول جو
جدول جو

معنی ناکام و کام - جستجوی لغت در جدول جو

ناکام و کام
آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزیر، کام ناکام، به ضرورت، لابدّ، به ناچار، لامحاله، خوٰاهی نخوٰاهی، لاجرم، ناگزران، ناچار، خوٰاه و ناخوٰاه، چار و ناچار، ناگزرد، لاعلاج، ناگزر، خوٰاه ناخوٰاه
تصویری از ناکام و کام
تصویر ناکام و کام
فرهنگ فارسی عمید
ناکام و کام
(وِ لَ / لُو شُ دَ)
خواه و مخواه. (انجمن آرا). خواه و ناخواه. طوعاً او کرهاً:
بر تو موکلند بدین راه، روز و شب
بایدت بازداد به ناکام یا به کام.
ناصرخسرو.
بدان که هر چه بکشتی ز نیک و بد فردا
ببایدت همه ناکام و کام پاک درود.
ناصرخسرو.
جهان پیر به ناکام و کام بندۀاوست
که بکر بخت جوان جفت کام او زیبد.
خاقانی.
جهان کام و ناکام خواهی سپرد
به خودکامگی پی چه باید فشرد.
نظامی.
دلم میجست و دانستم کز ایام
زیانی دید خواهم کام و ناکام.
نظامی.
چو از خسروعنان پیچید بهرام
به کام دشمنان شد کام و ناکام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
ناکام و کام
خواه ناخواه
تصویری از ناکام و کام
تصویر ناکام و کام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
نامداری و کامروائی:
ز گیتی بر او نام و کام اندکی است
ورا مرگ با زندگانی یکی است.
فردوسی.
ز قیصر پدر مادر شیرنام
که پاینده باد ابراو نام و کام.
فردوسی.
کجا آنکه بر کوه بودش کنام
بریده ز آرام و از کام و نام.
فردوسی.
هر ساعتی بشارت دادی مرا خرد
کاین حله مر ترا برساند به نام و کام.
فرخی
لغت نامه دهخدا